باز هم باران شد و مرد بارانی با یه کوله بار شرمندگی اومد پیشتون.

سلام.سلامی به سپیدی برف و به زلالی باران.

راستش رو بخواهید مرگ پسر عموم حسن که تازه ۲۳ سال داشت تو یه تصادف بدجوری داغونم کرده.حالا ۴ ماه میگذره ولی من هنوز نتونستم باور کنم که دیگه نمیبینمش.میدونم یه واقعیته.ولی چه واقعیت تلخی.

از امروز باز میام مینویسم و باهاتون خواهم بود.شاید با شما که باشم کمتر یادم بیاد گذشته رو.

به امید دیداری دوباره.

نظرات 4 + ارسال نظر
Mr.Niko دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:20 ق.ظ http://mrniko.tk/

سلام ... امیدوارم حالتون خوب باشه ... خداییش متنتو که خوندم دلم پرید ... نمیگم کمکت میکنم نه ... ولی عمیقا درکت میکنم ... امیدوارم رو به راه شی ... یه توضیحی هم میخواستم واسه کنتر بینندگان در وبلاگهای بلاگ اسکای ... مثل همین وبلاگ ... آخه من با سرویس دیگه ای کار میکنم ... اگه سر بزنی خوشحال میشم بارونی جون ... خدانگهدار.

چشمان یک عبور دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:19 ب.ظ http://oobor.mihanblog.com

سلام .......... واقعا متاسف شدم......... ان شا ا.. که روحش تو آرامش باشه............ محرم رو هم تسلیت می گم ............. بر قرار باشی !!

ترنم چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:26 ب.ظ http://yadam.blogfa.com

سلام مرد بارونی
واقعا بابت مرگ پسر عموت متاسفم زندگی تا بوده همین بوده یک روز میام ویک روز دیگه میریم ولی چقدر نامیدی مگه به اون دنیا اعتقاد نداری ما بالاخره به این دنیا تعلق نداریم وهمون یه روزی میریم حالا بعضی ها زودتر بعضی ها دیرتر راستی اینو بدون که همیشه نوشتن به ادم تسکین میده پس بازم به نوشتن توی این جا ادامه بده مطمین باش که خیلی اروم میشی دیگه اینقدر دیر نکنی ها بازم میام پیشت

موزیک ستاره پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ب.ظ http://www.musicsetare.blogsky.com

سلام وبلاک خوبی داریند موفق و شاد باشیند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد